دلنوشته

گاهی حرف هایی هست که در گلویت میماند،حرف هایی برای نگفتن... . بغض میکنی ، اذیت میشوی ، میبینی که نمی توان آن ها را با هر کسی در میان گذاشت، این جور حرف ها را اینجا حک میکنم!

دلنوشته

گاهی حرف هایی هست که در گلویت میماند،حرف هایی برای نگفتن... . بغض میکنی ، اذیت میشوی ، میبینی که نمی توان آن ها را با هر کسی در میان گذاشت، این جور حرف ها را اینجا حک میکنم!

هتل تاریک هتل تنها
هتل در سیاهی شب ناپیدا
هتل از دور چنان زیبا
که کس در دل ندارد جرئت داخل شدن را
هتل از داخل اما
 به مانند ویرانه ای سرد و نازیبا
هتل درهایش بسته
هتل بنیان گسسته
هتل ساکنانش رخت بر بسته
هتل تنها ؛ هتل خسته
هتل اما
 دوست دارد این حالش را
هتل خود ، درهای قلبش را
سال هاست که بر کس نه بگشوده نه بربسته

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۹۲ ، ۲۲:۲۷
msa

1.ترجمه ی آیه ای از سوره ی بقره را می خوانم که:
کسانى را که ایمان آورده ‏اند و کارهاى شایسته انجام داده‏ اند مژده ده که ایشان را باغهایى خواهد بود که از زیر [درختان] آنها جویها روان است هر گاه میوه‏اى از آن روزى ایشان شود میگویند این همان است که پیش از این [نیز] روزى ما بوده و مانند آن [نعمتها] به ایشان داده شود و در آنجا همسرانى پاکیزه خواهند داشت و در آنجا جاودانه بمانند (25)



2.و در دل مزمزه می کنم این را که :
عبادتی که به قصد چنین بهشتی انجام پذیرد، عبادت نیست. ایمانی که از خواندن چنین جملاتی حاصل شود به درد جرز لای دیوار می خورد . معامله با خداست... دلالی ست ... معاوضه نماز شب با حوری است.... روزه گرفتن برای مزه کردن میوه ی آبدار بهشتی ست... . این تاجران مومن نما با افرادی که گرایشات اومانیسیتی و خودخواهانه و انسان محورانه و لذت محورانه دارند تفاوتشان دردو چیز است . اول این که این ها به غایت حریص ترند. لذت محدود دنیایی را بیخیال می شوند چون در بهشت متعفنی که برای خود ساخته اند، خالدند! چون کاباره ی بهشتی حوری هایی دارد که قامتشان چونان سرو است و کاباره ی تایلندی پر است از قد کوتاه های شرق آسیایی!  و فرق دومشان این است که اومانیست ها سر جهان سومی ها کلاه می گذارند ، فوقش به طبیعت صدمه میزنند، (که البته ، خیلی وقت است که بر اساس همان دیدگاه های اومانیستی (و نه به دلایل معنوی) خودشان فهمیده اند که بیشتر از اینها باید مراقب طبیعت باشند.) اما این تاجران آخرت گرا دارند سر خدا کلاه میگذارند!



3.و رو می کنم به دوستم و همین حرف ها را تکرار می کنم. و او می گوید شاید این ها تنها مثالی باشد از لذاتی که برای تو قابل در ک است. اگرچه حقیقتا" این لذات برایم قابل درک نیست و بسیار خرسند می شدم اگر بهشت ...! ولش کن! بیا آیه ی بعدی را بخوانیم:

 خداى را از اینکه به پشه‏ اى یا فروتر [یا فراتر] از آن مثل زند شرم نیاید پس کسانى که ایمان آورده‏ اند مى‏دانند که آن [مثل] از جانب پروردگارشان بجاست ولى کسانى که به کفر گراییده‏ اند میگویند خدا از این مثل چه قصد داشته است [خدا] بسیارى را با آن گمراه و بسیارى را با آن راهنمایى میکند و[لى] جز نافرمانان را با آن گمراه نمیکند (26)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آبان ۹۲ ، ۲۳:۳۵
msa

به تو می نویسم ای غریبه!

 یادت هست گفتمت روسپی؟! یادت هست گفتی بی ادب؟!

یادت هست خواستی بشکنی ام؟! یادت هست نتوانستی؟!

یادت هست گفتی منتظر یک معجزه ام؟! یادت هست گفتم معجزه را خودت باید بیافرینی؟!

یادت هست گفتمت قرآن بخوان؟! یادت هست گفتی می خوانم؟!

یادت هست گفتی شازده کوچولو بخوان؟! یادت هست گفتم می خوانم؟!

یادت هست گفتمت ساده نباش به چشم کالا میبینندت؟! یادت هست گفتی چشم؟!

آنطور که پیداست تو وفای به عهد کردی! حال نوبت من است! شازده کوچولو را شروع کردم غریبه!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آبان ۹۲ ، ۰۱:۰۰
msa
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ آبان ۹۲ ، ۱۹:۱۲
msa

خاطره ات را دادم به باد
خاطره ی آن نوازش های خیالی
خاطره ی تصور آغوش گرمت
خاطره ی بوسه های پنهانی
خاطره ی تصور صدای سردت
خاطره ی تصور عشق تو
خاطره ات را دادم به باد
ای خواستنی ترین خواسته ام
و من اکنون سختم و تنها
سختم و سخت می مانم
این را می نویسم که یادم بماند
روزی عشق در رگهایم جریان داشته
می سپارمت به باد
می سپارمت به یاد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آبان ۹۲ ، ۰۰:۰۱
msa

این ها کفر نیست. اثبات این است که چرا در این دنیا فقط یک نفر امتحان می شود.
یک جمله ی معروفی هست که می گوید عدالت به معنی برابری نیست. مثلا" همین موضوع یارانه ها. می گویند برای برقراری عدالت، باید یارانه ها برابر توزیع نشود. فقرا سهم بیشتری بگیرند و ثروتمندان سهم کمتر.


1.اما من فکر میکنم بحث عدالت در مورد خدا کاملا" با این موضوع فرق دارد. به نظر من خدای عادل، خداییست که از همه چیز را برابر توزیع کند. زیبایی را، توانایی را، ژنتیک و مکان و زمان را، هر کدام را برابر توزیع کند.


2.حالا می گویند خب این اقتضای دنیاست. همه چیز در تضاد معنی می شود. گرمی در برابر سردیست که معنی می یابد و زیبا در برابر زشت.
ببخشید ها! این استدلالتان اصلا" قابل قبول نیست. چه معنی دارد خداوند دنیایی خلق کند که عدالت در آن قابل تحقق نیست و نام خودش را هم بگذارد خداوند عادل خیرخواه دانا!


3.حالا یکسری بر می گردند می گویند. ببند دهانت را! کفر می گویی؟! آخرتی هست و خدا خودش خوب می داند چه کار می کند. در آخرت همه ی آن کمبود ها جبران می شود. کسی که از ژنتیک برتری برخوردار بوده و استفاده نکرده، آن دنیا بیشتر بازخواست می شود.
من سوال دیگری دارم. دخترک فقیری را در نظر بگیرید در آفریقا! نه! اصلا" در همین تهران کثیف خودمان. این زشت سیاه کثیف متعفن بی پدر و مادر فقیر بی بهره از هر آنچه هم و سن سالانش دارند، سر جبر تحمیلی،... نه! اصلا" سر خریت خودش می رود فاحشه می شود. بدکاره می شود. دزد می شود. خلافکار می شود. حالا این دخترک، آن دنیایش چه طور خواهد بود؟ مگر نه اینکه برای همیشه در آتش دوزخ خواهد بود؟! (در آتش دوزخ خواهد بود چرا که در همان شرایط هم می توانست، خودش را، حیایش را و عزتش را حفظ کند، اما نکرده!)


4.سوال من اینجاست. این مادر مرده، چرا باید هم در دنیا و هم در آخرت کوچک ترین لذتی را تجربه نکرده باشد؟ حال آن که دخترکی دیگر ممکن است به همان عذاب دچار شود اما حداقل در دنیا لذتی تجربه کرده باشد.


5.آری! عدالت محقق نیست مگر این که فقط یکی از ما مورد امتحان خدا باشیم و بقیه تنها بازیچه! تنها سایه! واضح نیست؟! اندکی با خودت فکر کن!


6.حالا فهمیدی چرا مرتب شک می کنم که اصلا" شما وجود داشته باشید؟!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آبان ۹۲ ، ۰۲:۱۴
msa

لطفا" بعد از خواندن داستان، نظرتان و برداشتتان را انعکاس دهید.

دریافت
حجم: 427 کیلوبایت

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آبان ۹۲ ، ۰۲:۲۹
msa

1.دغدغه، درد متعالی، احساس غربت...! آیا این ها جز کلماتی مضحک نیستند که به هیچ کار ِ روزمره ی بشر نمی آیند؟


2.برادر! نوشتن برای دل ِتنگ است. همانگاه که زندگیت یکنواخت شد، همانگاه که تنها شدی، آن وقت که از بیست و چهار ساعت، شش ساعتش را به خیره شدن به سقف گزراندی، ناخودآگاه این افکارِ... ، این افکارِ چه؟!


3.باید گفت این افکار خسته کننده؟ نه! به هیچ وجه این ها خسته کننده نیست. - اگر می پرسی در مورد چه چیزی می نویسم، پاسخت می دهم برو مطالب قبلی و بالاخص "دغدغه" را بخوان.- خسته کننده واژه ی مناسبی نیست. شاید عذاب آور واژه ی بهتری باشد. این ها ، این دغدغه ها، این پرسش ها، این شک و تردیدها، لذت بخش است. به غایت لذت بخش است. عذاب آور است و در عین حال لذت بخش است. سرت را درد می آورد، از خود بی خودت می کند، به تمام زندگیت فشار می آورد. اما کسالت بار نیست. نهایت لذت است. می پرسی مگر می شود چیزی در عین حال که عذاب آور است،در عین حال که دردآلود است، لذت بخش باشد؟ نه! این یک تناقض نیست. بگذار یک مثال بزنم، مثل ِ ... مثل ِ... .نه! مثالش را نمی شود این جا گفت.


4. نمی دانم به چه زبانی از تو تشکر کنم که چون تلنگری به یادم آوردی، نوشتن برای دل ِتنگ است. دغدغه برای ِآدم ِبی کار است. من اگر سرم شلوغ بود... . اصلا" می دانی غریبه خداوند وقتی عالم را خلق می کرد، کمی فکر کرد، بعد کمی بیشتر فکر کرد، بعد با خودش گفت، خب نمی شود همه ی آدم ها عاشق باشند. چنان که نمی شود همه ی آدم ها پولدار باشند. چرا که نمی شود همه ی آدم ها شبیه هم باشند. این اقتضای عالم است. بعد گفت خب به جان آن ها که قرار نیست عاشق باشند، یک دردی می اندازم که در عین حال لذت بخش هم باشد.(چنان که عشق درد و لذت را با هم دارد.) این ها بنشینند ساعت ها یک گوشه برای خودشان فکر بکنند به مرگ و به هدف زندگی و به وجود خدا و... !


5. آدم ِ عاشق دغدغه ی فلسفی ندارد. آدم ِ عاشق وقتش را به این چیز ها تلف نمی کند. چه خوب گفتی : من به اندازه ی خودم دغدغه دارم. حق با تو بود غریبه! من هم اگر سرم شلوغ بود، من هم اگر از زندگی لذت می بردم که نمینشستم به عدم فکر کنم. همین هدایت! همین هدایت اگر عاشق بود، اگر به عشقش می رسید یا حتی نزدیک می شد، که نمی رفت خودکشی کند. چنان که خودش در "بوف کور"ش گفته : << این دختر- نه این فرشته – برای من سرچشمه ی تعجب و الهام ناگفتنی بود. او بود که حس پرستش را در من تولید کرد. من مطمئنم که نگاه یک نفر بیگانه، یک نفر آدم معمولی، او را کنفت و پژمرده می کرد. از وقتی که او را گم کردم، از زمانی که یک دیوار سنگین، یک سد نمناک بدون روزنه به سنگینی سرب، جلو من و او کشیده شد، حس کردم که زندگیم برای همیشه بیهوده و گم شده است. اگر چه نوازش نگاه و کیف عمیقی که از دیدنش برده بودم یک طرفه بود و جوابی برایم نداشت - زیرا او مرا ندیده بود – ولی من احتیاج به این چشم ها داشتم، و فقط یک نگاه او کافی بود که همه مشکلات فلسفی و معماهای الهی را برایم حل بکند. به یک نگاه او دیگر رمز و اسراری برایم وجود نداشت.>>


6. آری غریبه! یک نگاه او کافی بود و کافی هست که همه مشکلات فلسفی و معماهای الهی حل شود. این یک نگاه تبلور عشق است. انسانی که عاشق نباشد، مریض می شود. به سرش می زند. چرت و پرت می نویسد چنان که من .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مهر ۹۲ ، ۲۳:۵۴
msa

من از آن لحن نگاهت

من از آن جنس خنده هایت

من از آن سردی صدایت

دانستم که دلت پیش ِ من است

پیش آی ای دوست

دستی دراز کن

من دستان تو را خواهم فشرد

گرچه پیش آمدن و دست دراز کردن ندانم،

اما پذیرفتن را خوب از برم

پیش آی، دستی دراز کن

من دستان تو را خواهم فشرد

تصور این که در محاسباتم اشتباه کرده باشم؛

تصور این که دلت با من نباشد،

مرا فرسوده می کند

و من اکنون بیش از همه به تو نیاز دارم

پیش آی دستی دراز کن

من دستان تو را خواهم فشرد

و من اکنون بیش از هر وقت به تو نیاز دارم

پیش آی دستی دراز کن

من دستان تو را خواهم فشرد

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مهر ۹۲ ، ۱۶:۱۷
msa

می خواهم بنویسم. نمی دانم اما از چه! نمی دانم چرا می خواهم بنویسم؟ شاید چون با خودم کاغذ و قلم دارم.

نمی دانم چه شد! امشب به زیارت آمدم، به درگاه همان خدایی نماز خواندم که تا دیشب کفرش را می گفتم و کتابی را سر کشیدم که سر تا سرش از عشق به خدا می گفت. اگر چه کتاب را درست نفهمیدم و نیاز به چند باره خواندنش را کاملا" حس می کنم؛ اما دلم می خواهد قسمتی از آن را عینا" بنویسم:

<< پسر نوح خدید و خندید و ختدید و گفت: شاید آن که جسارت عصیان دارد، شجاعت توبه نیز داشته باشد. شاید آن خدا که مجال سرکشی داد، فرصت بخشیده شدن هم داده باشد.>>

اگرچه هنوز پاسخ شکیاتم را نگرفته ام؛ اگر چه سنگینی حیات کسالت بار ِ آخرت همچنان کمرم را خم کرده؛ اگر چه دنیا همچنان نزد چشمم سبک و آبکی و خسته کننده و بیخود می نماید؛ اگر چه مرور تصویر بساط خرده فروشی جوان ِ جلو حرم، همان جوان بیست و پنج شش ساله ای که میشد به سادگی تنفر  از تمام آن شانه ها و گیره ها و تل های بساطش را در چشمانش دید، چون تلنگری دروغ بودن عدالت خداوند را به خاطرم آورد ؛...

اما،...، اما دلم می خواهد امشب همه ی این ها را فراموش کنم و بدون هیچ دلیلی بسپارمشان به باد و فرصتی دوباره دهم به خودم و به خدا... که دلم سخت تنگ است.


23 مهر 92 _ قم

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مهر ۹۲ ، ۱۶:۰۵
msa