دلنوشته

گاهی حرف هایی هست که در گلویت میماند،حرف هایی برای نگفتن... . بغض میکنی ، اذیت میشوی ، میبینی که نمی توان آن ها را با هر کسی در میان گذاشت، این جور حرف ها را اینجا حک میکنم!

دلنوشته

گاهی حرف هایی هست که در گلویت میماند،حرف هایی برای نگفتن... . بغض میکنی ، اذیت میشوی ، میبینی که نمی توان آن ها را با هر کسی در میان گذاشت، این جور حرف ها را اینجا حک میکنم!

۳ مطلب در شهریور ۱۳۹۴ ثبت شده است

پیش نوشت: این متن هم شبیه بقیه نوشته‌هاست. نمی‌توانم از کسی انتظار داشته باشم بخواندش. این‌جا هم اگر می‌گذارم‌ش، بیش‌تر به دلیل این است که نمی‌خواهم توی ذوق خودم بزنم! کلی از این نوشته‌ها دارم. هشتادتایشان را این‌جا گذاشته ام و خیلی‌هاشان را توی کامپیوترم تلنبار کرده‌ام. وقتی می‌خواستم آدرس وبلاگ‌م را به چندتا از دوستان‌م بدهم، با مهسا مشورت کردم. گفت این کار را نکن. گفتم نمی‌توانم... همین‌طور دارم می‌نویسم... لااقل از این‌جا به بعدش را می‌خواهم کسی بخواند... راستش هنوز هم فکر می‌کنم روزی خواهد آمد که کسی یا کسانی می‌نشینند و همه‌ی نوشته‌هام را می‌خوانند.

نه این‌که چیز عجیب و غریب و یا جدیدی می‌نویسم یا این‌که این خط خطی‌ها را نوشته‌های ارزش‌مندی می‌دانم، نه! نوشته‌های من که از نقاشی‌های آن نقاش رنجور بالاتر نیستند؛ همان نقاشی‌هایی که به دست خالق خود به آتش کشیده شدند. مثل کفتری که تخم خود را می‌خورد... ناراحتی من بیش‌تر از جنس آن دردی‌ست که معلم‌م یادآوری می‌کند که هر انسانی یک کتاب است، در پی خواننده‌اش. به هر حال هر انسانی اگر یک کتاب هم نباشد، لااقل یک کلمه هست.



متن اصلی: به هر حال انسان به عنوان یک واژه بسیار مبهم است. کدام انسان؟ خوب می‌دانیم که آن‌کس که برای خودش هم منشا خیر نیست و آن‌کس که که در برابر جهان احساس مسئولیت می‌کند را نمی‌توان با یک واژه خطاب کرد.

چه ظلم بزرگی‌ست با یک واژه خطاب کردن کسی که با دیدن سختی و بدبختی دیگری، خدا را شکر می‌کند که جای او نیست و آن‌کس که خود را فراموش کرده و لباس رزم تن می‌کند و به دلِ سختی می‌زند که دِین‌ش به هم‌نوع‌ش را ادا کند.


تمام وجودم سرشار است از ستایش و احترام برای انسان‌هایی که در خود نمی‌گنجند، انسان‌هایی که از خود زیاده‌ترند، انسان‌هایی با دست‌های معمولی، با پاهای معمولی، اما با روح‌هایی عظیم که از اندام‌شان سرریز کرده. و البته بین این‌ها هم باز درجاتی وجود دارد. از انسان‌هایی که در برابر خانواده‌شان احساس مسئولیت می‌کنند تا کسانی که روی شهرشان تعصب دارند تا کسانی که روی کشورشان تعصب دارند تا آن‌هایی که روی نوع بشر تعصب دارند و نهایتن آن‌ها که خود را در برابر هستی مسئول می‌بینند.


انسان‌هایی از جنس خدا! آری انسان‌هایی از جنس خدا هم وجود دارند. مگر نه این‌که انسان نماینده‌ی خدا روی زمین است؟ (و البته این جمله‌ای بسیار خطرناک است. از دلِ این جمله هم علی بیرون می‌آید و هم ابوبکر بغدادی!) انسان‌هایی خدایی! تک ستاره‌هایی دل‌گرم کننده! تک انسان‌هایی معمولی که هستی را به دوش می‌کشند. افرادی که به نظریه‌ی خودگرایی بنتام می‌خندند و روح‌شان آن‌قدر شعله‌ور است که خودشان را می‌سوزاند و همه‌ی آن‌چه در دور و اطراف است را گرم می‌کند. مگر جز این‌ است که خورشید جز برای خودش برای تمام منظومه مایه‌ی گرمی و حیات است؟! مگر نه این‌که همه دور او می‌چرخند و اوست که همه را از پرتاب شدن حفظ می‌کند؟!


اما اگر کمی عقب‌تر برویم، اگر اندکی دیدمان را وسیع‌تر کنیم، می‌بینیم که خورشید هم خود در حال گردش است. هان ای خورشید! به دور چه‌کسی می‌گردی؟ از چه شعله‌ور شده‌ای؟ بعد از این‌که سرمای زمین را دیدی و یخ بستن مریخ را و سرمای ناهید را و سرمای مشتری را و سرمای ... را، آن شعله‌ی آتش را از کجا آوردی که این‌چنین گرما بخش شده‌ای؟!



پی نوشت: در حال حاضر احساس می‌کنم سیاره‌ای سردم که نه تنها آتشی و حرارتی ندارد، که حفره‌ی بزرگی هم دارد. خدایا اول حفره‌ام را پر کن بعد برایم آتش بفرست!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ شهریور ۹۴ ، ۰۰:۲۹
msa

پیش نوشت: مدتی‌ست دیدم به اطرافم دچار تغییر شده. این تغییر را هم متوجه نمی‌شدم اگر چنین وبلاگی نداشتم. هر از چند گاهی که به نوشته‌های قبلی‌م رجوع می‌کنم به خوبی می‌بینم که روحیات‌م در طول این سه سال بسیار تغییر کرده. روزهایی بوده که گرم نظریه‌پردازی فلسفی بوده‌ام و روزهایی بوده که متاثر از یک شوک عاطفی به پوچی رسیده‌ام و تا مرز انتحار پیش رفته‌ام. حالا که به گذشته‌ام می‌نگرم، نمی‌توانم و نمی‌خواهم آن احساسات و افکار را رد کنم. اعتراف می‌کنم که هنوز هم فلسفه می‌بافم؛ اعتراف می‌کنم که هنوز هم طره را ستایش می‌کنم و اعتراف می‌کنم که هنوز هم نتوانسته‌ام با خدا کنار بیایم. اما امروز آرام‌ترم و فارغ از آن شوک عاطفی و فشار درس‌ها و در کنار خانواده‌ای که حال‌شان خوب است و بهم امید می‌دهند، دید شفاف‌تری از حالات و احساسات خودم دارم؛ لمس می‌کنم کشش‌م به اسلام را، احساس می‌کنم تمایل‌م به ساختن آینده‌ی خود و خانواده‌ام را و درک می‌کنم تمایل منطقی‌م به داشتن یک رابطه‌ی عاطفی را. البته که فراموش نکرده‌ام عطش دردناک‌م به یاری رساندن به مردم، به جامعه را و انتقاد همیشگی‌م از خواهش‌های پست انسانی را اما فکر می‌کنم وقت‌ش است که یک‌سری تمایلات معقولی که در وجود خودم حس می‌کنم را به رسمیت بشناسم. بنابراین به فراخور این تغییر روحیه ممکن است اندکی فضای این وبلاگ دچار تغییر شود؛ نه به این معنی که دیگر برای طره نمی‌نویسم یا دیگر از خدا گلایه نمی‌کنم بلکه به این معنی که در کنار این نوشته‌ها هر از چند گاهی نوشته‌هایی از جنس متفاوت خواهم نوشت. امیدوارم که این تصمیم باعث نشود که این سه چهار نفر مخاطب عزیزم (که البته فقط دو نفرشان را می‌شناسم و ای کاش همه‌شان را می‌شناختم) را از دست بدهم.البته قصدم برای کوچ کردن از وبلاگ به سایت هم در این تصمیم تاثیر داشته؛ چون فکر می‌کنم این مطالبی که امروز نوشته‌ام خیلی مناسب آن سایتی که می‌خواهم بسازم نیستند.


 اصل موضوع: بیش‌تر از یک‌ سال است که تب فیسبوک فرو نشسته و هر روز شاهد خلوت‌تر شدن این شبکه‌ی اجتماعی هستیم. در مقابل این شبکه‌ی اجتماعی اینستاگرام است که هر روز ساعات بیش‌تری از روزهای ما را به خود اختصاص می‌دهد. درباره‌ی این‌که چرا اینستاگرام توانست جای فیسبوک را بگیرد، عوامل متعددی ممکن است ذکر شود.



عوامل موفقیت اینستاگرام:

1. یکی از این عوامل که اتفاقن عامل محبوبیت توییتر هم بود، تمایل مردم به عبور سریع از پست‌ها بود. با افزایش ضریب نفوذ اینترنت در بین مردم و به تبع آن افزایش تعداد کاربران شبکه‌های اجتماعی، این شبکه‌ها روز به روز شلوغ‌تر می‌شدند. در چنین شرایطی کاربران تمایل داشتند تا بتوانند همه‌ی پست‌ها و مطالب را ببینند. بنابراین پست‌ها و مطالب طولانی مورد کم مهری قرار می‌گرفتند و این پست‌های کوتاه و یا عکس‌ها بودند که لایک‌های بیشتری را نصیب خود می‌کردند. در چنین شرایطی بود که همه‌ی کاربران به این نتیجه رسیدند که توییتر و اینستاگرام محیط‌های مناسب‌تری برای حفظ و برقراری روابط اجتماعی در فضای مجازی هستند. در وافع توییتر به علت محدودیت تعداد کلمات هر پست و اینستاگرام به سبب ماهیت تصویری خود این امکان را به دست می‌دهند تا کاربر با صرف کم‌ترین زمان بتواند از پستی به پستی دیگر عبور کند.

2. یکی دیگر از عواملی که در رابطه با محبوبیت اینستاگرام در ایران می‌توان ذکر کرد، فیلتر نبودن این ابزار ارتباطی‌ست. اینستاگرام به سبب ماهیت تصویری خود توانایی کم‌تری نسبت به فیسبوک برای استفاده به عنوان ابزاری برای راه‌اندازی جنبش‌ها و اعلام مخالفت‌های گروهی را دارد. در عین حال برنامه‌ریزی‌های حکومتی برای جهت‌دهی به پست‌های اینستاگرام در محیط‌های مختلف از جمله از طریق صدا و سیما موجب شده تا دیدگاه مسئولان نسبت به اینستاگرام مهربانانه‌تر باشد. بنابراین سهولت دسترسی به اینستاگرام هم یکی از عوامل محبوبیت این شبکه‌ی اجتماعی در ایران است.

3. در کنار دو عامل بالا عامل دیگری هم وجود دارد و آن فرصت دوباره‌ایست که اینستاگرام برای افرادی که در فیسبوک دچار اشتباه شده‌اند، ایجاد کرده. محمدرضا شعبانعلی به درستی می‌گوید: اینستاگرام به سبب ماهیت کپچر اند شیر ی که دارد قابلیت خطای کمتری دارد. این در حالی‌ست که فیسبوک به سبب ماهیت مولتی مدیا و علی‌الخصوص امکان نوشتار ی که دارد قابلیت خطای بالایی را برای کاربران ایجاد می‌کند. بنابراین افراد از فیسبوک به راحتی حذف می‌شوند؛ این درحالی‌ست که این اتفاق در اینستاگرام سخت‌تر می‌افتد. برای این‌که بدانید منظور از خطا در شبکه‌های اجتماعی چیست، این مطلب را بخوانید: http://www.motamem.org/?p=4368



چرا اینستاگرام به زودی کم‌رنگ خواهد شد؟

درست به همین سبب که اینستاگرام پتانسیل خطای کم‌تری دارد، کاربران آن دیرتر حذف خواهند شد. در فیسبوک در مدت کوتاهی بسیاری از کاربران به سبب همین خطاها حذف شدند و این شبکه اجتماعی را کنار گذاشتند. حالا اکثریت کاربران فیسبوک را افرادی تشکیل می‌دهند که از این خطاها جان سالم به ‌در برده‌اند؛ در حالی که اینستاگرام پر است از کسانی که هنوز آداب صحیح استفاده از شبکه‌های اجتماعی را نمی‌شناسند. به همین دلیل پیش بینی می‌شود که عمر ماندگاری اینستاگرام کم‌تر از فیسبوک باشد. یعنی با این‌که فیسبوک نتوانست همه را نگه دارد، اما آن‌هایی را که نگه داشت برای مدت زیادی حفظ کرد. اما اینستاگرام اگرچه همه را حفظ کرد اما قطعن این حفظ کردن عمر بلندی نخواهد داشت. چنان‌که بعد از حدود دو سال از بالا رفتن تب اینستاگرام در میان عامه‌ی مردم، می‌بینیم که تعدادی در حال بازگشت به فیسبوک‌ند و هر روز در گوشه و کنار فیسبوک نقدهایی می‌بینیم از رفتار سطحی مردم در اینستاگرام.



اندکی رویا پردازی!

بنابراین من فکر می‌کنم از حدود دو سال دیگر میزان استفاده از اینستاگرام ریزش خواهد کرد. در مورد این‌که چه چیزی ممکن است جای اینستاگرام را بگیرد هم هر پیش‌بینی محتمل است اما به شخصه تصور می‌کنم که شبکه‌ی اجتماعی بعدی چکیده‌ای از فیسبوک، توییتر و اینستاگرام خواهد بود. شاید پست‌های این شبکه اجتماعی به این صورت باشند که کاربران ابتدا یک تصویر و یک جمله مهم از پست‌شان را انتخاب کنند. پستِ نهایی متشکل خواهد بود از یک عکس و یک جمله که روی آن عکس نوشته شده و خواننده اگر علاقه‌مند به خواندن مشروح آن پست باشد، می‌تواند با کلیک روی آن عکس متن کامل پست را ببیند. البته انتخاب آن مهم‌ترین جمله هم می‌تواند در آینده به کمک هوش‌ مصنوعی صورت گیرد. کسی چه می‌داند؟!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ شهریور ۹۴ ، ۱۶:۳۱
msa
1.امروز خوش گذشت! اما حوصله ندارم درباره‌اش بنویسم! 

برای این‌که این پست کمی محتوا داشته باشد، یک جمله‌ی زیبا و البته مربوط از شعبانعلی را هم اضافه می‌کنم.


2.همین الآن با سروش درباره‌ی آن مشکل‌م که قرار است درباره‌اش کتاب بنویسم، صحبت کردم. گفت خیلی نگران نباش! مشکل من هم بوده و با تجربه و تمرین حل می‌شود! تجربه و تمرین! 

3.(بعدن نوشت) برای تویی که نمیگذاری چرت و پرت‌های من بی خواننده بماند: همین حالا برو لینک زیر را باز کن، بزن دقیقه‌ی 23 و برو فضا! 
https://www.youtube.com/watch?v=b2FtNBHsbwQ&list=PLmdEvtplre61pJQ09oLWa3xVoh4ezZxf2&index=1
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ شهریور ۹۴ ، ۰۰:۲۷
msa