دلنوشته

گاهی حرف هایی هست که در گلویت میماند،حرف هایی برای نگفتن... . بغض میکنی ، اذیت میشوی ، میبینی که نمی توان آن ها را با هر کسی در میان گذاشت، این جور حرف ها را اینجا حک میکنم!

دلنوشته

گاهی حرف هایی هست که در گلویت میماند،حرف هایی برای نگفتن... . بغض میکنی ، اذیت میشوی ، میبینی که نمی توان آن ها را با هر کسی در میان گذاشت، این جور حرف ها را اینجا حک میکنم!

۴ مطلب در مرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

1. کجایی ال‌چه؟!

کجایی که بالا رفتن پرچم آمریکا را در کشورت ببینی؟ کجایی که ببینی مردم‌ت بر تو پشت کرده‌اند؟ آن‌هایی که برای‌شان می‌جنگیدی، حالا مدت‌هاست که نامی از تو نمی‌برند. فیدل از پس اداره‌ی کشور برنیامد و حالا در بستر بیماری دارد جان می‌دهد.

وقتی فیدل بانک مرکزی را به تو سپرد، پرسید که آیا تو یک اکونومیستی؟ و تو خندیدی و گفتی که من یک کمونیستم! دیدی که عاقبت همین اقتصاد ریشه‌هایت را کند و آن استکباری را که تو علیه‌ش می‌جنگیدی حالا به اسرار مردم‌ت به کشورت بازگرداند؟!

آن روز که پوتین‌هایت را محکم کردی و مثل یک یاغی از پله‌های سازمان ملل پایین آمدی و آن سخنرانی پرشور را ایراد کردی فکر این‌جایش را نکرده بودی!

آن روز که فکر می‌کردی در جبهه‌ی نیکی هستی و برای مبارزه با استعمار راهی آفریقای تنها شدی، هیچ‌کس نبود که به‌ت فرمان ایست دهد. هیچ‌کس نبود که بگویدت آهسته‌تر! این‌جا همه‌چیز نسبی‌ست.

همین امروز هم آن‌کس که فکر می‌کرد آمده تا عدالت را بگسترد، تا روی برگرداند دید که تمام کابینه‌اش دزدند؛ تویی که فکر می‌کردی آمده‌ای تا مردم‌ت را از فقر نجات دهی، امروز میبینی که مردم‌ت برای فرار از فقر پرچم دشمنت را دست می‌گیرند.

دیدی ال‌چه؟! دیدی رفیق؟! دیدی که نباید تند رفت؟ دیدی که هرکس وظیفه‌ای دارد؟ دیدی که هرکس تخصصی دارد؟ وظیفه‌ی یک انقلابی درست در روز پیروزی به پایان می‌رسد. کار سیاست و اقتصاد و مذهب با جنگ و شورش توفیر دارد!


2. گفت می‌ترسم؛ می‌ترسم که دین را هم از مردم بگیریم. آخر ما که حکومت کردن نمی‌دانیم!

3. پرسیدند تکلیف آن‌کس که معتقد است اما متخصص نیست در پذیرفتن مسئولیت چیست؟ گفت آن‌کس که تخصص ندارد و مسئولیتی را می‌پذیرد، اعتقاد هم ندارد!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۴ ، ۱۸:۳۶
msa



حتی نویسنده و کارگردان هم نتونسته بودن اون رنج مرموز رو شرح بدن...

گلومی ساندی چه فیلم خوب و بدی بود! نمیشه این فیلم رو به کسی توصیه کرد! مخصوصن وقتی میفهمی آهنگ فیلم توی آمریکا ممنوعه! بنابراین اگه کنجکاو شدید که این فیلم رو ببینید، اطمینان حاصل کنید که در شرایط روحی خوبی هستید.


کاش میتونستم با ایلوناها حرف بزنم! شاید، یه روز این کار رو در ادامه‌ی همین پست انجام بدم.


گلومی ساندی...


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مرداد ۹۴ ، ۱۳:۰۹
msa

1.راسته که میگن سال‌ها بعد برای کارهایی که نکردیم بیشتر از کارهایی که کردیم حسرت میخوریم!

2.پیام دبی فورد چه قدر شفاف و گیراس : هر انسانی میتونه هرکاری که از تک تک انسان‌ها برمیاد رو انجام بده! برابری انسان‌ها یعنی همین! آنیما و آنیموس یعنی همین! روح جمعی یعنی همین! و آزادی و اختیار هم یعنی همین!

3.ما از پس انجام دادن هرکاری بر میایم! اما چرا همیشه چیزی در پس زمینه‌ی ذهنمون بهمون میگه که ما با بقیه‌ی آدما فرق داریم؟! چرا فکر می‌کنیم بعضی کارها ازمون ساخته نیست؟ چرا فکر می‌کنیم که به انجام بعضی کارها هیچ علاقه‌ای نداریم؟ چرا در مورد رفتار بعضی از آدم‌ها قضاوت‌های سخت‌گیرانه‌ای انجام میدیم و فکر می‌کنیم دارن اشتباه عمل می‌کنن؟

4. مجموعه‌ای از عوامل محیطی و ژنتیکی و تاریخی و اجتماعی و طبیعی هستن که تصمیمات ما رو طوری میسازن که فکر می‌کنیم این خود ما هستیم که این تصمیمات رو می‌گیریم! در واقع انسان‌ها به شکلی غیر ملموس دارن کارهایی رو انجام میدن که لاجرم باید انجام بدن! اون‌ها فکر می‌کنن که اختیار دارن ولی در عمل هیچ کنترلی روی رفتارهای خودشون ندارن. وضع حتی خیلی بدتر از اون چیزیه که فروید میگه! انسان‌ها حتی پنج سال اول زندگی‌شون رو هم در اختیار خودشون ندارن که بخوان در ادامه‌ی عمرشون همون پنج سال رو زندگی کنن!

5.تو موقعیت‌هایی که سر دو راهی قرار می‌گیریم، معمولن یک مشغله‌ی ذهنی برامون ایجاد میشه و نهایتن بعد از کلی فکر کردن و پرسیدن و کنار هم قراردادن موضوعات مختلف، تصمیم می‌گیریم که چه راهی رو باید بریم؛ موقعیتی مثل موقعیت انسان چاقی که توی فروشگاه قدم میزنه و جلوی قفسه‌ی شکلات چند ثانیه‌ای مکث میکنه و فکر میکنه که این شکلات رو برداره یا نه! یک لحظه مزه‌ی شکلات رو تصور میکنه و دستش به طرف قفسه‌ی شکلات نزدیک میشه و لحظه‌ای بعد دکترش رو تصور می‌کنه که انگشت اشاره‌ش رو تکون میده و ازش می‌خواد که خوردن شکلات رو تعطیل کنه. اما این‌ تنها ظاهر مسئله‌س! بسیاری از عوامل دیگه‌ای که الآن در سطح خودآگاهی‌ش هم قرار نداره، مثل مقاله‌ای که سه سال پیش در مورد اثرات خوردن شیرینی بر سلامتی خونده هم بر تصمیم نهاییش اثر میذاره! اون ممکنه نهایتن انتخاب کنه که اون شکلات رو بر نداره. اما آیا این واقعن انتخاب خودش بوده؟ آیا اگه دکترش اون اندازه روی عدم مصرف شکلات تاکید نکرده بود و مثلن بهش میگفت که مصرف مواد قندی رو کاهش بده، آیا اون باز هم شکلات رو بر نمی‌داشت؟ (این پاراگراف: نقل به مضمون از کتاب پرسیدن مهم‌تر از پاسخ دادن)

6.ما به معنای واقعی کلمه اختیار نداریم! به همون اندازه که یک انسان تازه متولد ممکنه مسلمان بشه به همون اندازه هم ممکنه همون انسان بودایی بشه! بسته به این‌که از رحم چه مادری و توی چه کشوری به دنیا بیاد...

7.اختیار از زمانی آغاز میشه که انسان به خودآگاهی برسه! بعد از خودآگاهیه که انسان منشاء رفتارهاش رو میفهمه و اگه شانس بیاره تازه بعد از اونه که ممکنه بین معدود آدمایی قرار بگیره که به یک‌پارچگی رسیدن! به نقطه‌ای که می‌تونن خودشون رو به جای هرکسی تصور کنن! میتونن هر رفتاری رو برای خودشون متصور بشن! اون‌جاس که می‌تونن هرکاری رو بکنن! اون‌جاس که می‌تونن ادعا کنن که مختارن! جایی که از قید چهار زندانی که شریعتی میگه یعنی زندان تاریخ، زندان جامعه، زندان طبیعت و زندان خویش‌تن رها میشن! آفرین محمدرضا! چه اسم خوبی! رها!

8.حالا که فکر می‌کنم می‌بینم جدای از همه‌ی کارهایی که میتونسم بکنم و نکردم، کارهایی هستن که قبلن می‌کردم و این‌که الآن اون‌ها رو انجام نمی‌دم خیلی اذیتم می‌کنه! انسان توی دوران بچه‌گی لااقل آزادتره! دورانی که قیدهای جامعه کم‌تر دست و پامونو بسته بودن! اصلن این چیزی که روان‌شناس‌ها میگن که آشتی با کودک درون با همین هدفه! آشتی با آنیما با همین هدفه! آشتی با آنیموس همین معنی رو میده! باید توی روزم زمان‌هایی رو برای کارتون دیدن و سریال دیدن و بازی کردن اختصاص بدم! باید خوی دون‌ ژوانی فراموش شدم رو بازیابی کنم! باید نذارم که عقده‌های فرویدی بیش‌تری روی روان‌م بشینه! باید یه سری از کارایی که عمیقن دوست دارم توی این سن انجام بدم رو، انجام بدم! باید خودمو رها کنم! راسته که میگن سال‌ها بعد برای کارهایی که نکردیم بیشتر از کارهایی که کردیم حسرت میخوریم!

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ مرداد ۹۴ ، ۲۲:۰۸
msa
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۸ مرداد ۹۴ ، ۲۰:۲۳
msa