دلنوشته

گاهی حرف هایی هست که در گلویت میماند،حرف هایی برای نگفتن... . بغض میکنی ، اذیت میشوی ، میبینی که نمی توان آن ها را با هر کسی در میان گذاشت، این جور حرف ها را اینجا حک میکنم!

دلنوشته

گاهی حرف هایی هست که در گلویت میماند،حرف هایی برای نگفتن... . بغض میکنی ، اذیت میشوی ، میبینی که نمی توان آن ها را با هر کسی در میان گذاشت، این جور حرف ها را اینجا حک میکنم!

پراکنده‌گویی‌های روزمره 9

پنجشنبه, ۱۵ مهر ۱۳۹۵، ۰۱:۲۲ ق.ظ

1.      مخصوصن اگه استاد شریف باشی و چار خط حرف نداشته باشی که بزنی یا نتونی که بگی، خاک بر سرت.

2.      حالا که دارم به جدا شدن از شرکت فکر می‌کنم، هی هر روز با آدمای جدیدی آشنا می‌شم، هی دلبستگی‌م به شرکت بیش‌تر میشه :/

3.      دل‌م می‌خواد تو خونه نشسته باشم و کنترل به دست اخبار گوش بدم و حرص بخورم؛ بیاد اصرارم کنه که پاشو بریم بیرون. لباسای گله گشادمونو بپوشیم، سوار دویست و شیشمون بشیم و بندازیم توی اتوبانا و آهنگای این خواننده‌های خز داخلی رو گوش بدیم و از نورِ قرمزِ چراغِ ماشینایِ در حرکتِ توی ترافیکِ روون کیفور بشیم و بچرخیم و هی بچرخیم و هی بچرخیم تا اتوبانا خلوت شن و بعد بریم بستنی قیفی بخوریم و به بیهودگی زندگی مردم شهر قاه قاه بخندیم. دل‌م می‌خواد بغلش کنم و با تمام زورم فشارش بدم تا ببینم آیا روده و معده و کلیه و قلبش از دهنش میزنه بیرون یا نه؟ (بی‌شعور :/ )

4.      این یه ماه بگذره، دوباره سوار زندگی می‌شم.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۷/۱۵
msa

نظرات  (۱)

مهندس بیشتر بنویس، لطفا :)

پاسخ:
مهندس تو خودت روزه‌ی سکوت گرفتی؛ یکی باید حرف خودتو به خودت بزنه.

ولی راست‌ش نمی‌تونم بنویسم. خودت می‌دونی که بیش از اندازه پر روم و از نوشتن هیچ چرت و پرتی دریغ نمی‌کنم ولی در حال حاضر تمام وقت‌م یا تو تاکسی می‌گذره، یا سر کلاس و یا سر کار. این دو سه جمله‌ی خجالت آور رو هم وقتی توی ون تاکسی نشسته بودم و داشتم به آهنگ خواننده‌های خز داخلی که از پخش ماشین پخش می‌شد گوش می‌دادم و به نور چراغ ماشینای توی ترافیک روون نیگا می‌کردم نوشتم :)) اگرم بخوام بنویسم، یا باید از ژانگ شائو بنویسم و مدیریت قوی‌ش، یا از تدبیری که موقع تحویل دادن تایم شیت به خرج دادم و یا از دینامیک جبهه‌های تشکیل شده بین همکارا. یعنی به قدری چرت و پرته که دیگه حتا من هم از نوشتنشون خجالت می‌کشم :))
بعد از مدت‌ها هم که یه کتاب خوب گیر آوردم که هم شوق زیادی به خوندنش داشتم و هم پی دی اف انگلیسی‌ش موجود بود، وقت کم و ضعف زبان‌م اجازه نمی‌دن که چار خط بخونم و از خروجی اون چار خط، یه خط هم بنویسم. ولی با تمام این اوصاف، چشم، بیش‌تر می‌نویسم.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی