دلنوشته

گاهی حرف هایی هست که در گلویت میماند،حرف هایی برای نگفتن... . بغض میکنی ، اذیت میشوی ، میبینی که نمی توان آن ها را با هر کسی در میان گذاشت، این جور حرف ها را اینجا حک میکنم!

دلنوشته

گاهی حرف هایی هست که در گلویت میماند،حرف هایی برای نگفتن... . بغض میکنی ، اذیت میشوی ، میبینی که نمی توان آن ها را با هر کسی در میان گذاشت، این جور حرف ها را اینجا حک میکنم!

بی‌خود و بی‌جهت

سه شنبه, ۹ دی ۱۳۹۳، ۰۱:۰۲ ق.ظ

1. پلیز پیچیده‌ش نکن! اوکی؟! اتفاقی نیفتاده که!


2. سارتر می‌گوید : باید بین زندگی و قصه گویی یکی را انتخاب کرد.

یادم هست سافو در نمایش سقراط هم می‌گفت : از لحظه‌ای که احساس کنی مسئولیتی بر گردن توست، خودت را کشته ای!

اگر دو جمله‌ی بالا را کنار هم بگذاریم، باید بگوییم انسان در یک آن تنها می‌تواند یکی از سه کارِ زندگی کردن، قصه‌گویی و یا ادای مسئولیت را انجام دهد.

همین‌طور هم هست! مثلن یک ماه است که دارم با خودم کلنجار می‌روم که نوشتنِ چیزی را شروع کنم، دست‌م به‌ش نمی رود! می ترسم که زندگی‌م متوقف شود. و می‌دانم که می‌شود!

البته یک چیزی هست که نباید در هر شرایطی فراموش کرد و آن این است که هرسه‌ی این‌ها پوچ است! نمی‌دانم شاید هم اشتباه ‌می‌کنم...


3. چه‌‌قدر آرزوهام به نسبت یکی دو ماه پیش عوض شده! بدمم نمی‌یاد ازت!


!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

این بدمم نمی‌یاد ازت رو من نوشتم؟!!!! روی چه حسابی؟! به چه دلیلی؟!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۱۰/۰۹
msa

نظرات  (۴)

ببین نوشتن یه چیزیه که باید بیاد واست نه اینکه خودتو مجبور کنی به نوشتن به نظر من که نوشتن با هدف نوشتن نباید باشه با هدف زندگی باید باشه ینی هر وقت دلت خواست و هرچی دلت خواست بنویسی
پاسخ:
آخه تو که نمیدونی... همش میاد واسم :D ولی در مورد جمله‌ی دوم‌ت، به نظرم تو هم توی همون دسته‌ای هستی که زندگی کردن رو ترجیح میدی. اگرنه، بودن کسانی هم که هدفِ زندگی‌شون نوشتن بوده! نوشتن به قصد گسترش یک دیدگاهی مثلن!

چند روز پیش فهمیدم که امروزه از نظر روان‌شناسی آدما رو به 5 دسته تقسیم می‌کنن: برونگراها - تجربه گراها - کسانی که احساس مسئولیت می کنن - کسانی که ترجیح اصلی‌شون غم و افسردگیه و آخری که یادم نمیاد!

اون حالتی از نوشتن که تو ازش صحبت می‌کنی، به جز برون‌گراها برای هر کدوم از 4 دسته‌ی دیگه قابل انجامه. ولی بعضی نوشتن‌ها هست که آدمِ خودش رو می‌خواد که من مطمئن نیستم اون آدمه باشم!
خودتو اذیت نکن😉
پاسخ:
اذیتم می‌کند خدا!
درسته نوشتنی که من می گم رو هر کسی می تونه انجام بده (که البته بیشتر مختص برونگراهاست برعکس چیزی که تو گفتی!) مثل خود من. اما نوشتنی که تو می گی کار هر کسی نیست و از اون چهار دسته دیگه سر میزنه که صد البته اونم باید بیاد واست. تا مشکلی رو نبینی و حس نکنی به فکر حلش نمی افتی و تا ایده ای برای حلش به ذهنت نرسه دست به قلم نمیشی و جایی نمیذاری که همه بخوننش. در ضمن هیچکس هیچ وقت از خودش راضی نیست برای همینه که مطمئن نیستی اون آدمی یا نه. به نظر من تنها کاری باید بکنی اینه که هر وقت هر چیزی اومد تو ذهنت که فکر کردی باید بنویسی بنویسیش. ممکنه کل وقت و زندگیتو بگیره اما اون موقع زندگیت نوشتن میشه و توقف زندگی به نظرم دیگه معنی نداره. و یه چیز دیگه اینکه اگه فقط یه چیزی پوچ و بیهوده نباشه اون نوشتنه...
پاسخ:
_ نه اصلن بحثِ رضایت از خود نیست! صرفن نمی‌دونم "دوست"دارم چه‌طوری زندگی کنم!

_ پس فکر می‌کنی اگه یه وقت بخوای که بنویسی، اون لحظه کل زندگیت نوشتن میشه؟! یعنی با یک آدم حسی(کسی که در لحظه می‌زید!) طرفم؟ :دی 

_ نمی‌دونم چه‌قدر روی جمله‌ی آخری که نوشتی، فکر کردی ولی به نظر درست میاد. :)
راجع به اینکه نمی دونی دوست داری چطور زندگی کنی واقعا حرفی ندارم!
اما راجع به جمله دوم ات منظور من حسی و لحظه ای نوشتن نبود من خودم اینجوری می نویسم اما زندگیم نوشتن نیست . منظورم اونایی بودن که هدف زندگیشون نوشتن میشه. و چیزی هم که گفتم فقط یه پیشنهاد بود واسه نوشتن هایی که ممکنه هدف زندگیت بشن. اگرم دقت کنی نوشتم هر چیزی که اومد تو ذهنت و فکر کردی "باید بنویسی" نه هر چیزی که دلت خواست! 
پاسخ:
هدف زندگی در درجه‌ی اول ادامه‌ی حیاته! :دی اگه اون تضمین شد، بعد میشه به چیزای دیگه‌ای هم فکر کرد. به حرفات فکر می‌کنم. 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی