دلنوشته

گاهی حرف هایی هست که در گلویت میماند،حرف هایی برای نگفتن... . بغض میکنی ، اذیت میشوی ، میبینی که نمی توان آن ها را با هر کسی در میان گذاشت، این جور حرف ها را اینجا حک میکنم!

دلنوشته

گاهی حرف هایی هست که در گلویت میماند،حرف هایی برای نگفتن... . بغض میکنی ، اذیت میشوی ، میبینی که نمی توان آن ها را با هر کسی در میان گذاشت، این جور حرف ها را اینجا حک میکنم!

دغدغه! نمره نگارنده به مطلب:7 از 10

شنبه, ۲۶ مرداد ۱۳۹۲، ۰۱:۵۷ ق.ظ


یک وقتهایی هم هست که احساس تنهایی میکنی. یک چیزهایی برایت دغدغه میشود که حداقل برای دور و وریهایت دغدغه نیست! با هرکس که روی سخن را باز میکنی، یک نگاه عاقل اندر سفیه می اندازد و با خنده ای از روی دلسوزی قضیه را رفع و رجوع میکند. اما دیگر برایم مهم نیست که بقیه با خودشان چه فکر میکنند!حتی خیلی برایم مهم نیست که چند نفر حوصله کنند و این متن طولانی را بخوانند. چرا که شک دارم اصلا" بقیه وجود داشته باشند!

خیلی چیز ها هست که خیلی راحت پذیرفته ایم انگار که از اولش هم میدانسته ایم و هراس داریم که باهاشان رو در رو شویم. خودمان را سرگرم روزمرگی زندگی می کینم و چشمانمان را میبندیم و طوری برخورد میکنیم که انگار این ها خیلی هم مهم نیستند. مهم این است که برای فلان مهمانی چه چیزی بپوشم یا مثلا" صبحانه چه چیزی بخورم. خودمان را سرگرم این ها می کنیم تا با سوالاتی که خوره روح است رو در رو نشویم.

من از همه ی آنهایی که اعتقاد دارند بزرگترین مشکلشان گرفتن مدرکشان و پیدا کردن کار است، از همه ی آنهایی که دغدغه شان امتحان معادلات چهارشنبه است، از همه ی آنهایی که به این فکر میکنند که برای شام چه بخورند از همه ی آنهایی که تمام فکر وذکرشان این است که در تماس بعدی به عشقشان چه بگویند، از همه، چند سوال کوتاه دارم. و فکر میکنم این آدم ها باید بتوانند پاسخ بدهند چون حداقل اینگونه جلوه میدهند که این ها برای هیچکدامشان مساله نیست.

1.به من بگویید الآن کی است؟! ممکن است بگویید ساعت 9 از روز فلان از سال فلان. قبول ولی مبدا این زمانی که میگویید، دقیقا" کی است؟ از کجا معلوم که مبدا زمان همین چندثانیه قبل نیست؟ممکن است بگویید ما تاریخ داریم ، پدر و مادر هایمان از پدرو مادر هاشان برایمان نقل کرده اند.من میگویم مگر ممکن نیست خداوند همین چندثانیه پیش همه ی ما را با حافظه های از قبل پر شده آفریده باشد؟! طوری که فکر کنیم گذشته ایی بوده در حالی که واقعا" گذشته ای در کار نیست.

2. ما کجاییم ؟ ممکن است بگویید ما در فلان شهر از فلان کشور و مثلا" روی کره ی زمین که درون کهکشان راه شیری قرار دارد، قرار داریم! سوال من این است اگر ما میتوانستیم از کهکشان راه شیری خارج شویم و تا جایی که میخواهیم برویم، بعد از اینکه از همه ی کهکشان ها و ستاره ها و سیارات عبور میکردیم، با چه چیزی رو به رو میشدیم؟!

3. شاید بگویید ما مسلمانیم و بنا بر ایمانی که به خداوند داریم همه ی اینها را میپذیریم . همه خوب میدانیم که این حرف ها چیزی جز فرار از واقعیت است، هراس از رو در رو شدن با واقعیت است. من برای این دسته از آدمها یک سوال دیگر دارم. همه ی ما پذیرفته ایم که اختیار داریم. خب قبول. به من بگویید یک انسان دقیقا" چیست و از چه چیزی تشکیل شده است؟!
بر اساس قرآن ما یک حقیقت روحانی داریم که خداوند از روح خودش به ما عطا کرده و یک حقیقت جسمانی و ژنتیکی داریم که از پدر و مادرهایمان به ارث میبریم. بعد از آنکه متولد میشویم هم در یک مقتضیات زمانی و مکانی به دنیا می آییم که باز دست خودمان نیست. پس ما دقیقا" اختیار چه چیزی را داریم؟! اگر سوالم را اینجا تمام کنم، خیلی ها پاسخ خواهند داد که خب ادامه ی زندگی آدم دست خودش است! پاسخ من این است که دقیقا" چه چیزی موجب میشود که یک آدم نسبت به آدم دیگری برتری پیدا کند؟ به هر حال نمیتوانید انکار کنید که یا ویژگی های فطری او یا ویژگی ها ژنتیکی و مختصات زمانی و مکانی تولد انسان چنین تفاوتی را ایجاد میکند که همانطور که گفته شد، هیچ کدام از این ها دست خود انسان نیست و این، هم با عدالت خدواند و هم با اختیار انسان در تضاد است.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۵/۲۶
msa

نظرات  (۱)

رو شیره ی مطلبت بحث نمی کنم اما کلن خلاقیت زیادی میبینم
آفرین
ذهنت رو همینطور خلاق نگه دار
پاسخ:
بیشتر دوست دارم رو شیره ی مطلب بحث کنی اتفاقا"!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی