دلنوشته

گاهی حرف هایی هست که در گلویت میماند،حرف هایی برای نگفتن... . بغض میکنی ، اذیت میشوی ، میبینی که نمی توان آن ها را با هر کسی در میان گذاشت، این جور حرف ها را اینجا حک میکنم!

دلنوشته

گاهی حرف هایی هست که در گلویت میماند،حرف هایی برای نگفتن... . بغض میکنی ، اذیت میشوی ، میبینی که نمی توان آن ها را با هر کسی در میان گذاشت، این جور حرف ها را اینجا حک میکنم!

۲ مطلب در شهریور ۱۳۹۳ ثبت شده است

تو را می بینم که این بار در چهره ی دختری دیگر حلول کرده ای و قلب م را که در مشتم گرفته ام محکم تر فشار می دهم و رخ بر می گردانم و رخ برمی گردانی! و مرتب به خودم نهیب می زنم که تمام ش کن! تو قول و قرارت چیز دیگری بود. بعد به خودم لبخندی آرامش بخش می زنم و آرام میگویم حواس م هست.


فرشته ی خوش سیمای خوش سیرت تو کیستی که در چهره ی همه پدیدار می شوی و هیچ کدام شان نیستی؟! پس کِی دستان پر از انسانیت م دستان لطیف ت را خواهند گرفت؟ کِی نوبت با تو قدم زدن فرا می رسد؟ کِی عاشق می شویم و کار می کنیم و می خندیم و دست محبت به سوی هم نوعان مان دراز می کنیم؟ تو کیستی؟!


تو آن دخترک مغرور محله مان که سنجاب داشت و تند تند راه می رفت و کم حرف می زد، سارا! و آن آشنای دورمان که گونه هاش گل انداخته بود، منا و آن دیگری... همان همه چیز تمام خواستنی که بعداً تو زرد از آب درآمد، طره! و آن بانوی زیبای بیست و چند ساله ی شصت هفتاد ساله، ...! تو همه جا هستی! همه هستی و هیچ کدام نیستی! نه من هرگز سخت گیر و خودخواه نیستم! من فقط...


چه خوش حال م که نوشته هام را به نام جعلی طره نوشت م! هنوز هم به طره می نویسم! به طره ای که در سیمای بشری دیگر حلول کرده! و البته من و طره تمام این احساسات و نوشته ها را به تو مدیونیم، طره ی قدیمی و طره های قدیمی! و حتی بالاتر از این ها من خودم را به شما مدیونم. 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ شهریور ۹۳ ، ۲۱:۴۶
msa

 



باورت هست که من پیرزنی را دیدم که به من گفت دل ش حرف زدن می خواهد؟!


به نظر میرسد یکی از مهم ترین عوامل خوش بختی داشتن مخاطب است! مخاطب داشتن در کنار مقبولیت دو عامل مهم غیرقابل تفکیکِ احساس خوش بختی ند. تا حدی که می بینیم سایر عواملی که در ظاهر از عوامل اصلی خوش بختی به نظر می رسند خود ابزاری برای این دو عامل اصلی هستند. پول و پرستیژ و سواد و آگاهی، همه و همه در خدمت جذب مخاطب و ایجاد مقبولیت درمی آیند و به خودی خود دارای ارزش چندانی نیستند. چه کسی دوست دارد بهترین کت و شلوارش را بپوشد و با سانتافه اش در خوش آب و هوا ترین جزیره های دنیا براند و وقتی به ویلای ساحلی اش رسید کتاب هایش را ورق بزند و بخواند و بنویسد و هیچ کسی هم سرش را برنگرداند تا با حسرت به او نگاهی بیندازد یا خدمت کار هتلی برایش تا کمر خم نشود و کتاب هایش را کسی نداند که چه کسی نوشته است؟!


اگرچه اندکی از بحث اصلی دور می شوم اما دوست دارم باز هم تکرار کنم که برای دیگری زندگی کردن ویژگی بشر است! هیچ کس برای خودش نمی نویسد، برای خودش کار نمی کند حتی هیچ کس برای خودش زندگی نمی کند. و به همین علت است که می بینیم در صدر عوامل خودکشی گسستگی  پیوند های اجتماعی رخ نمایی می کند.


دوست من اگر تو هم مثل من به تنهایی می اندیشی، بگذار بگویم ت که شدنی نیست! آسیب پذیر باش! بپذیر که زندگی ت جز با وجود دیگری معنا نمی شود.


از این نظر نویسنده ها و سخنوران خوش بخت ترین افرادند! و بعداز آن ها و در شکلی دیگر عاشقانی که به معشوق شان رسیده اند.

ای همه ی نویسنده ها و سخنواران و نگارندگان و فیلم سازان و عاشقان به وصال رسیده که کلامتان ارزشمند است و کسی برای حرف تان تره خرد می کند از شادی به آسمان چنگ کشید و نوای دل نشین فرشتگان نگهبان را بشنوید که شما را به بهشت خوشامد می گویند و به ریش داعشی های در آغوش حورالعین آرام گرفته قاه قاه بخندید و از شدت تاسف بالا بیاورید!


من پیرزنی را دیدم که نگاه خیس ش را در نگاه م دوخت و گفت تنهایم... دل م حرف زدن می خواهد...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ شهریور ۹۳ ، ۱۵:۰۹
msa