پراکندهگوییهای روزمره 4
پیشنوشت: از خواندنش پشیمان خواهید شد!
1.ببین سینا لطفن متمرکز شو روی کنکورت. میدانی که چرا اینها را اینجا مینویسم؛ مینویسم تا اگر این 8-9 روز را از دست دادی، هربار که این مطلب را میبینی به خودت فحش دهی! اوکی! من هم خوشحال شدم؛ خبر خوشحال کنندهای بود. امیدوارم بهش برسی اما بگذار بهت بگویم که احتمال اوکی شدن آن موضوع هنوز هم کمتر از 80 درصد است و حتی اگر اوکی هم بشود، باز هم جبران کننده باختت توی کنکور نخواهد بود. میدانی چرا اینقدر سرزنشت میکنم؟ چون تا شریف تنها یک قدم فاصله داری؛ میدانم و میدانی که تابستان را خیلی خوب خوانده ای و اگرچه بعد از عید کمی ریدی، ولی واقعن هنوز هم شریف دست یافتنیست. راستی هیچکس شریف مستقیم نشد! بجنگ لطفن! همین!
2.دربارهی این پوستر مسخره و ارتباطش با داعش و یک سری مزخرفات دیگر، کلی حرف دارم که روزی 10 بار توی سرم رژه میروند. عجالتن نمیخواهم زحمت نوشتن آن حرفها را به خودم بدهم. پس برای خلاص شدن از شرشان، اینعکس ها را اینجا میگذارم. شاید کارگر افتد. (عنوان سخنرانی علی تندروترین مسلمان بوده!) بهش که فکر میکنم حرصم میگیرد.
3.میخواستم درباره نیما بنویسم و بنویسم که چرا ازش بدم میآید و پست اینستاگرامش درباره من و ... . قول میدهم بنویسم. پس از مغزم خواهش میکنم فعلن این مساله را هم دیلیت کند. (دیلیت نه شیف و دیلیت)
4.میخواستم به سارا و پارسا هم نامههایی بنویسم که این هم بماند برای بعد.
5.دربارهی طره هم قول میدهم به خودم فشار بیاورم و یک خزعبلاتی بنویسم!
6. امشب هم میروم اودیسه را ببینم. قول میدهم درباره آن هم بنویسم.
7. دسکتاپم را هم امشب تمیز خواهم کرد. قول!
پینوشت: آخیش!