دلنوشته

گاهی حرف هایی هست که در گلویت میماند،حرف هایی برای نگفتن... . بغض میکنی ، اذیت میشوی ، میبینی که نمی توان آن ها را با هر کسی در میان گذاشت، این جور حرف ها را اینجا حک میکنم!

دلنوشته

گاهی حرف هایی هست که در گلویت میماند،حرف هایی برای نگفتن... . بغض میکنی ، اذیت میشوی ، میبینی که نمی توان آن ها را با هر کسی در میان گذاشت، این جور حرف ها را اینجا حک میکنم!

جز درد نیافتم

دوشنبه, ۲۳ تیر ۱۳۹۳، ۰۷:۴۷ ب.ظ

در آن چه بر زمین هست نگریستم و جز درد نیافتم. زندگی متشکل است از لحظاتی که در آن جان از دردی و یا دردهایی رنج می برد و لحظاتی که در آن دردی نیست. دردی نیست و هیچ نیست.



دوست من اگر ژرف در این عالم بنگری و اگر صداقت ات را تلنگری بزنی تصدیق خواهی کرد که چیزی برای خوش حالی وجود ندارد. دلیلی برای خوش حالی وجود ندارد. ما حق نداریم برای چیزی خوش حال باشیم. مگر فقدان درد به خودی خود می تواند دلیل خوش حالی باشد؟! وه که ما چه اندازه تطبیق پذیریم.

و اگر آفریدگاری باشد، که من بر آن م که هست، و اگر وی از آفرینش عالم هدفی داشته باشد، که من بر آن م که دارد و اگر انسان هدف آفرینش باشد،  پس هدف از این خلقت عظیم چه چیز می تواند باشد جز پالایش انسان هایی که می توانند خود را تطبیق دهند؟ و نیز آموزش و پرورش هر چه بیشترشان در جهت تطبیق پذیری؟

و خوش حالی ما تنها ناشی از نیاز مان به خوش حالی ست. ما بی دلیل خوش حال می شویم، تنها نبود درد کافی ست تا خوش حال شویم، تا بدین وسیله نیازمان به خوش حالی را ارضا کنیم. و بدین گونه خود را تطبیق می دهیم.



گاهی حتی ما تا به آن اندازه تطبیق پذیر می شویم که با درد نه تنها می سازیم، که عشق بازی می کنیم. جزئی از ذات مان می شود و در نبود ش احساس کاستی می کنیم. آیا هرگز ندیده ای بیماری را که تصور بهبود کامل عذاب ش دهد؟ آیا ندیده ای آن کس را که از فقر به ثروت بی شمار رسیده باشد و احساس آسودگی نکند و هماره از روزهای فقر و بدبختی با شوق و عشق سخن گوید؟! آیا ندیده ای آن را که تصور آسودگی در بهشت روان اش را رنجور ساخته؟! آری آسودگی در بهشت روان انسان درد کشیده را رنجور می سازد. او به درد عشق می ورزد چرا که خود را با آن تطبیق داده و تصور بهشتی بی درد روان ش را رنجور می سازد.

انسانی که درد را به جان می خرد و چونان زنی که از فشار اندام مردی بر اندام ش فریاد می کشد ، فشار بیشتری را طلب می کند، چگونه تواند آسودن در بهشت شیر و عسل و سایه و حورالعین را؟!



 و لذت، جهش ناگهانی درد و فشار به بیرون از جان آدمی ست. این بیرون جهیدن هر چه سریعتر و کوتاه تر، لذت ش بیشتر!

و دومین بالاترین لذت، که برای هر انسانی آگاهانه یا ناآگاهانه هدف زندگی او نیز هست، لذت جنسی ست. یا بهتر بگویم تخلیه ی ناگهانی آن انرژی و فشار انباشته، در کسری از ثانیه. هدفی که دست یازیدن بدان به ناگاه فرد را به پوچی می رساند، مگر افسون فرزند آوری و تربیت فرزند و مسائل و مشکلات زندگی و یا امید به آخرتی مبهم اندکی آن را، پوچی را ، به تاخیر بیندازد.

 و بالاترین لذت مرگ است چرا که درد همه در جان است و آن هنگام که جان ستانده می شود، درد همه به بیرون می جهد.



در آن چه بر زمین هست، نگریستم و جز درد نیافتم.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۴/۲۳
msa

نظرات  (۱)

اول اینکه نفهمیدم چرا هدف از خلقت رو تطبیق دهندگی بشر تعریف کردی؟ و دوم اینکه اگر طبق تعریفت از لذت مرگ بالاترین لذته چرا دردناکه و چرا ازش میترسیم! درسته که شاید چون به درد این دنیا عادت کردیم و تصور راحتی و آسایش برامون سخت و بازم دردناکه! اما چرا؟!
پاسخ:
هر چیزی که شفاف نیست ترسناکه! تاریکی ترسناکه! در واقع ترس اصلی از اینه که ما نمی دونیم بعد از مرگ چی برامون پیش میاد. دیدی آدمای با ایمان شدید مذهبی رو که اصلاً از مرگ نمی ترسن؟ چون مطمئنن که بعد از مرگ چی براشون میش میاد. گنگ بودن و عدم آگاهی از دنیای بعد از مرگه که ترسناکه. 
اما در مورد قسمت اول سوالت، راستش خودم م درست نمی دونم چرا این حرفو زدم! شاید میخواستم اهمیت تطبیق پذیری رو بالا ببرم. البته یک دید مذهبی هم هست که میگه هدف از خلقت بشر، صیقل دادن روح و قوی کردن ش به وسیله ی مشکلات جور و واجوره! همون چیزی که بش می گن برهان شر. 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی