دلنوشته

گاهی حرف هایی هست که در گلویت میماند،حرف هایی برای نگفتن... . بغض میکنی ، اذیت میشوی ، میبینی که نمی توان آن ها را با هر کسی در میان گذاشت، این جور حرف ها را اینجا حک میکنم!

دلنوشته

گاهی حرف هایی هست که در گلویت میماند،حرف هایی برای نگفتن... . بغض میکنی ، اذیت میشوی ، میبینی که نمی توان آن ها را با هر کسی در میان گذاشت، این جور حرف ها را اینجا حک میکنم!

پراکنده‌گویی‌های روزمره 2

يكشنبه, ۱۶ اسفند ۱۳۹۴، ۱۲:۵۰ ق.ظ

1. حتی اگر شش سال از آن دوران گذشته باشد و بیش از پنج سال باشد که او برایت یک سوشال فرند واقعی‌ست، هنوز هم از شنیدن این جمله از زبان عشق اول‌ت که: "اون روزا ازت متنفر بودم، مخصوصن وقتی که اون تی‌شرت قرمز رو می‌پوشیدی"، دردت می‌گیرد!

دل‌بری کردن از نظر من بدترین گناه‌ها و رذیل‌ترین کارهاست. همیشه کسانی که به طرز مذبوحانه‌ای تلاش در جلب توجه دیگران داشته‌اند توی بلک لیست‌م بوده‌اند و توی تنهایی خودم به حال‌شان زاری کرده‌ام. الآن که فکر می‌کنم می‌بینم که این اندازه از تنفرم نسبت به‌شان ناشی از این هم هست که من بسیار کوشیده‌ام تا این جنبه از شخصیت خودم را بکشم و هیچ‌وقت به رسمیت نشناختم‌ش؛ نیاز به دوست‌ داشته‌شدن تهی بودن انسان را به طرز دردناکانه‌ای به‌ش یادآوری میکند و غرور آدمی را می‌شکند.

گنجفه نمایش به غایت فرومایه و سطح پایینی بود، اما ...

آه دارم زیادی خودم را اذیت می‌کنم... کافیست!


2. پیدایت کردم! اما حیف که...!


3. جدیدن بهانه‌ی تازه‌ای برای ستایش شعبانعلی پیدا کرده‌ام! شعبانعلی کسی‌ست که عین مرد دنبال چیزی که می‌خواهد می‌رود! دنیایش را خودش می‌سازد... اطرافیانش را ... محیط کارش را ... نوع کارش را ...! مدتی‌ست که حس می‌کنم هوای رفتن دارد و می‌دانم که می‌رود! از همین الآن خداحافظ محمدرضای عزیز! خیلی مردی!


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۱۲/۱۶
msa

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی