دلنوشته

گاهی حرف هایی هست که در گلویت میماند،حرف هایی برای نگفتن... . بغض میکنی ، اذیت میشوی ، میبینی که نمی توان آن ها را با هر کسی در میان گذاشت، این جور حرف ها را اینجا حک میکنم!

دلنوشته

گاهی حرف هایی هست که در گلویت میماند،حرف هایی برای نگفتن... . بغض میکنی ، اذیت میشوی ، میبینی که نمی توان آن ها را با هر کسی در میان گذاشت، این جور حرف ها را اینجا حک میکنم!

نقدی بر پاراگرافی از یک کتاب خوب!

چهارشنبه, ۲ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۲:۱۹ ق.ظ

وقتی زندگی بر وفق ِ مراد ماست، آن قدر داریم لذت می بریم که از
معنای زندگی نمی پرسیم. اما وقتی زندگی به تقلاً و کشمکشی
کُشنده تبدیل می شود این پرسش بر سرمان آوار می شود، اما نه
به خاطر ِ اینکه دنبال پاسخ ِ این پرسش هستیم که " معنای زندگی
چیست؟" بلکه می خواهیم به مصیبت مان پایان دهیم . پس دغدغه ی
ما حل ِ مسئله ی معنای زندگی نیست. دغدغه ی ما حل ِ مشکلات ِ
زندگی ست.

....................................
از کتاب" پرسیدن مهم تر از پاسخ دادن است"

اثر"دنیل کُلاک" و "ریموند مارتین"


اگرچه این یک دیدگاه فلسفی‌ست، اما مشابه همین سخن را می‌توان در کلام روان‌شناسان هم یافت. در روان‌شناسی صاحب‌نظرانی وجود دارند که اساسن افسردگی را یک رفتار تدافعی می‌دانند. آن‌ها می‌گویند انسان‌ها وقتی احساس ناتوانی و خستگی شدید می‌کنند، برای مخفی کردن و موجه نشان دادن کمکاری‌شان، در اقدامی نسبتن آگاهانه، حالت افسردگی به خود می‌گیرند تا خودشان را از انتقاد اطرافیان مصون بدارند و لطف و مهربانی و دل‌سوزی و مراقبت آن‌ها را به دست آورند.


درست است که بسیاری از افسردگی‌ها و یا به تعبیر دیگر بسیاری از جست‌وجوهای بی نتیجه‌ی ما برای کشف معنای زندگی، از ضعف و کم‌کاری و ناتوانی ما نشات می‌گیرد، اما همیشه این‌طور نیست. با مراجعه به آثار گران‌سنگ و با ارزشِ ادبیات، فلسفه و هنر می‌بینیم که پدیدآورندگان آنان عمومن افرادی عمیق و غمگین بوده‌اند. کما این‌که می‌بینیم بسیاری از همین افراد عمیق و غمگین و افسرده افرادی فعال و پرکار بوده‌اند که بعضی‌هاشان ده‌ها کتابِ ارزشمند از خودشان برجای گذاشته‌اند. بنابراین اتهام کم‌کاری و خستگی و منفعل بودن و احساس ناتوانی در برابر مشکلات روزمره زندگی، لااقل برای نوابغِ تاریخ اتهامی نارواست.


 اکثر همین افسردگی‌ها و سرگردانی‌ها عمومن پس از گذشت یک بحران عمیق عاطفی به‌وجود می‌آیند، اما به هرحال باید پذیرفت که در بسیاری از موارد این احساس درماندگی از حد و اندازه‌ی یک بحران عاطفی بالاتر رفته و به فلسفه و هنر و ادبیات و یا عرفان و مذهب می‌انجامد. با این تفسیر یک انسان باید خوش‌شانس باشد تا به مشکلات غیرقابل‌حلی برسد که موجبات کشف‌های فلسفی و جست‌وجو برای یافتن معنای زندگی _که در واقع اساسی‌ترین و درست‌ترین سوالی‌ست که یک انسان باید از خودش بپرسد_ را فراهم کند.


در واقع این نکته که هر اندازه ما در تفریحات زندگی غرق می‌شویم و پول و سلامت و عشقِ جنسی به کمک‌مان می‌آید، رنج طاقت فرسای زندگی را از یاد می‌بریم، صحیح است. اما این به آن معنی نیست که زندگی فاقد رنج و غم و سختی‌ست، بلکه این به معنی سطحی بودن ماست. تنها انسان‌های عمیق‌ند که توانایی آن را دارند تا در اوج خوش‌بختی و کامرانی، عمق فاجعه را دریابند و همچنان غمین و زهرچشیده به نظر برسند. در واقع نزول مصیبت‌های کوچک و روزمره برای ما می‌تواند به مثابه‌ی یک فرصت باشد تا ما کوتوله‌های کوته بین، بر دوش بزرگان فلسفه و ادبیات و هنر بنشینیم و از آن‌جا نگاهی به دوردست‌ها بیندازیم. و اگر شجاعت‌ش را داشتیم، همان‌جا بمانیم و برای همیشه این منظره‌ی هراس‌ناک را نظاره‌گر باشیم. ما همه‌مان روزهایی را تجربه کرده‌ایم که از عشقی دردناک و یا از دست‌دادن هول‌ناک عزیزی جان‌مان به ستوه آمده و گاهن اشک‌مان روی گونه‌هامان لغزیده و بی‌کس و تنها به شعر و رمان و فلسفه و مذهب رجوع کرده‌ایم. اما همه‌مان شایستگی این را نداشته‌ایم که همان‌جا بمانیم. و با گذشت زمان از دوش غول‌ها پیاده شده‌ایم و یا به یاری منجی انتحار پایین پریده‌ایم! 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۲/۰۲
msa

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی