دلنوشته

گاهی حرف هایی هست که در گلویت میماند،حرف هایی برای نگفتن... . بغض میکنی ، اذیت میشوی ، میبینی که نمی توان آن ها را با هر کسی در میان گذاشت، این جور حرف ها را اینجا حک میکنم!

دلنوشته

گاهی حرف هایی هست که در گلویت میماند،حرف هایی برای نگفتن... . بغض میکنی ، اذیت میشوی ، میبینی که نمی توان آن ها را با هر کسی در میان گذاشت، این جور حرف ها را اینجا حک میکنم!

بدون عنوان

سه شنبه, ۴ فروردين ۱۳۹۴، ۱۰:۱۱ ب.ظ
برای آن دو سه نفری که هنوز این وبلاگ را چک می‌کنند:
دارم به خودم فشار می‌آورم که یک چیزهایی بنویسم! امیدوارم تا اواسط فروردین بشود یک چیزی ازش در آورد!

بعد این‌که... باز دارد حال‌م از "انسان" به‌هم می‌خورد... کم کم دارم به این نتیجه می‌رسم که تمام غرهایی که زدم تلف شد! تازه دارم می‌فهم‌م که اختلاف سطح انسان‌ها بسیار بیشتر از آن‌چیزی‌ست که پیش‌تر فکر می‌کردم. و بالاتر از این، اختلاف سطح بین نیازها و احساساتی که یک انسان در وجود خودش حس می‌کند، دارد اذیت‌م می‌کند. منظره‌ی تهوع آوری‌ست... در پست بعدی تمام تلاش‌م را خواهم کرد تا ترسیم‌ش کنم!

فکر کنم دارم حس می‌کنم عظمت آن لحظه را که علی گفت: "فزتُ و ربی الکعبه"


موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۴/۰۱/۰۴
msa

نظرات  (۱)

یه چیزهایی فهمیدم و یه چیزایی نه!... هنوز نمی تونم چیزی بگم. شدیدا منتظر نوشته ی کاملترت هستم.
 یکی از آن دو سه نفر!
پاسخ:
مرسی که یکی از اون 2-3 نفری 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی