دلنوشته

گاهی حرف هایی هست که در گلویت میماند،حرف هایی برای نگفتن... . بغض میکنی ، اذیت میشوی ، میبینی که نمی توان آن ها را با هر کسی در میان گذاشت، این جور حرف ها را اینجا حک میکنم!

دلنوشته

گاهی حرف هایی هست که در گلویت میماند،حرف هایی برای نگفتن... . بغض میکنی ، اذیت میشوی ، میبینی که نمی توان آن ها را با هر کسی در میان گذاشت، این جور حرف ها را اینجا حک میکنم!

گلگی!

پنجشنبه, ۳۰ مرداد ۱۳۹۳، ۰۷:۳۱ ب.ظ
خیلی خوش حال م که نوشته هامو می خونی.
 اوایل می خواست م آدرس وبلاگ رو به کسی ندم ...ولی بعد ش فکر کردم که آدم نمی تونه برای خود ش بنویسه! همون طور که نمی تونه برای خودش زندگی کنه...! و این یکی از بزرگترین کشف هام بود ...

بگذریم! می خواستم بگم که اگه می خونید و نظر میدید لطفاً و خواهشاً با اسم خودتون نظر بذارید! یه کنجکاوی بدی آدم رو آزار میده وقتی میبینه یک نفر بدون این که ردی از خودش بذاره داره از این جا عبور می کنه... منی که اکثر احساسات م رو این جا رو کردم ازتون انتظار دارم لااقل اسم تون رو رو کنید . :) الآن لااقل 20 تا نظر خصوصی بدون اسم تو این وبلاگ گذاشته شده...! 
یک دوستی هم میگفت خواست م نظر بذارم، دیدم کامنت ها کمه و هیچ کدوم رو جواب ندادی بی خیال شدم... خواستم بگم همه ی کامنت ها رو با علاقه می خونم و بهشون فکر می کنم. :) 

نکته ی بعدی و بسیار بسیار بسیار مهمی که دوست دارم باهاتون در میون بذارم اینه که اکثر نوشته های این جا در لحظات دلتنگی و اعصاب خردی و تنهایی نوشته شده ... و من در حالت کلی همچه آدمِ یکسره افسرده ای نیستم... نه این که نباشم... همیشه این طور نیستم... بابا به خدا منم گاهی می خندم... آخه ... نمی دونم تویی که اینا رو الآن میخونی جزو کدوم دسته از دوستای من هستی... ولی خیلی برام مهمه که دوستای دانشگاهم اینا رو بخونن... چون از این که به دید یک آدم سیاهِ افسرده ی غمگینِ ملحدِ بی دینِ غیر قابل اعتماد دیده بشم واقعاً اذیت می شم... می بینم که دوستام گاهی سعی می کنن کمتر با من رو در رو شن و می فهمم که ترسشون از 2 چیزه! ترس اول شون همون ترسیه که باعث میشه سراغ کتابای صادق هدایت نرن مثلاً! چون می ترسن که تاثیر بگیرن و نزدیک من هم نمیان که افسرده نشن! ولی با این کار در واقع من بیشتر افسرده می شم! چرا که وقتی همه به چشم یه آدم افسرده می بینن ت ، حتی اگه سالم هم باشی افسرده میشی و بهت القا میشه ... و ترس دوم شون از رودر رو شدن با کسیه که خیلی می فهمه! کسی که خیلی کتاب خونده و کلاً زیاد سرش میشه! هرثانیه معاشرت با همچه آدمی مساویست با پی بردن به پوچ بودن ، نفهم بودن و تهی بودن خودمون ... می خوام بگم این درست نیست... من جداً آدم کتاب خونی نیستم... از میانگین هم سن و سال هام خب بیشتر می خونم ولی خیلی کمتر از اون چیزی که ممکنه به نظر برسه اطلاعات دارم... و لزوماً تمام طول روزم رو به مباحثه نمی گذرونم... 
البته من منکر نمی شم که خودم هم آدم درون گرایی هستم و به روابط اجتماعی علاقه ی چندانی ندارم... اما این حس بدی که تو چشماتون نسبت به خودم می بینم، اذیتم میکنه ... :)

در نهایت :
ازت می خوام در مورد این مطلب قضاوت نکنی... صرفاً خواستم که حرف دل م رو بزن م و بگم که شاید در مورد من اشتباه فکر می کنی ... 
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۵/۳۰
msa

نظرات  (۳)

آرزوی موفقیت براتون دارم
سینا قصه ی دلمو کرد، قینا ام پست ته شیر که م ناو فیسبوک؟؟؟؟
کلا برام مجهوله چرا تقریبا همه نویسنده ها دوست ندارن نوشته هاشون منتشر بشه! 1 نفر میگفت که خیلی از اثار نویسنده ها بعد از مرگ شون منتشر شده چون اعتماد به نفس زیادی نداشتن. البته جسارت نباشه، اینُ همین طوری گفتم :دی

ولی به نظر من جذاب ترین نوشته ها، خصوصی ترین آن هاست :) جسارت و شجاعت و جرئتی که نویسنده تو این نوشته ها دارهُ هیچ وقت دیگه نداره!! چون مطمئنه کسی اونا رو نمی خونه! برای همین 1 زیبایی و لحن خاصی پیدا می کنن که هر جایی پیدا نمیشه !!!


در کل مردم زیاد قضاوت می کنن، ولی به قول دوستی خیلی ها هم هستن که شخصیت های مثلا افسره و این که بالفرض ذهن مالیخولیایی داشته باشن براشون جذابه:دی

safi
پاسخ:
به نظرم ترس از تعبیر اشتباه خاننده ها اصلی ترین دلیلیه که یه نویسنده مایل نیست نوشته هاش منتشر بشه! البته بدون تعارف عرض می کنم، من به هیچ وجه لقب نویسنده رو برای خودم مناسب نمی دونم. من صرفاً دارم خط خطی می کنم.

با قسمت دوم کلامتون کاملاً موافقم. 

اما در مورد قسمت آخر. نکته اینه که من خودم آدمایی رو که انسان های افسرده رو دوست می دارن، خیلی دوست نمی دارم . من به افراد پرانرژی و هدفمند و دارای اعتماد به نفس احترام میذارم. البته معمولاً همین آدما به انسان های افسرده نزدیک میشن که ناشی از تمایل شون به محبت کردن و حس حمایتشونه! که من از این حس حمایت زیاد بدم میاد. 
چی گفتم؟! :دی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی