دلنوشته

گاهی حرف هایی هست که در گلویت میماند،حرف هایی برای نگفتن... . بغض میکنی ، اذیت میشوی ، میبینی که نمی توان آن ها را با هر کسی در میان گذاشت، این جور حرف ها را اینجا حک میکنم!

دلنوشته

گاهی حرف هایی هست که در گلویت میماند،حرف هایی برای نگفتن... . بغض میکنی ، اذیت میشوی ، میبینی که نمی توان آن ها را با هر کسی در میان گذاشت، این جور حرف ها را اینجا حک میکنم!

سرگشاده !

يكشنبه, ۳۱ شهریور ۱۳۹۲، ۰۵:۵۸ ب.ظ

نمی دانی عشق چیست؟! آخرین بار کِی حالت خوش بوده؟! لذت را نمی توانی تصور کنی؟! آرزویی نداری؟! به تو می نویسم ای دخترک زشت ِ کوچه پس کوچه های پایین شهر! ای پسرک دل سخت ِ کارگر که گفتن جمله ی دوستت دارم در فکرت هم نمی گنجد! به تو ای نوجوان افغانی که هر بار که متوجه می شوی باید پارک ملت را جارو بکشی اعصابت خُرد می شود! هر بار که هم سن هایت را می بینی که با پدر و مادر جوان شان بدمینتون بازی می کنند، حرصت می گیرد، با خدا قهر می کنی!به تو که هر بار که نوجوانی را می بینی که دست در دست گلچهره ای دارد ، نگاهی به دسته ی جاروی ِ درون دستت می اندازی و از اعماق وجودت آه می کشی!
به تو می نویسم . تو که سهمت از زندگی، تنها سختی است. به تو ای دخترک گلفروش! ای زشت ِ سیاه ِ سر چهارراه که با دیدن سانتافه سیاه رنگ به سمت آن می دوی ولی با دیدن عصابنیت جوانک ِ خوشتیپ ِ پشت رول،پشیمان می شوی! او را میبینی که محکم روی فرمان می زند چرا که مجبور است برای بودن با عشقش چهل و چهار ثانیه بیشتر صبر کند و مقایسه ی سریعی می کنی مشکلاتت را با مشکلاتش و آهی می کشی از سینه و لبخند تلخی می زنی به زمانه و به ادعای عادل بودن خدا!
به تو می نویسم ای زشت ِ سیاه ِ متعفن که حتی خودت هم از خودت بدت می آید. به تو ای دخترک زشت ِ درون مترو که توانستی خیلی سریع با آن دو سرباز گرم بگیری! خودت هم خوب می دانستی آش ِ دهان سوزی نبودی با آن ریخت و قیافه ات. و تنت را حراج کردی و قلبت را و بکارتت را و شرافتت را و شرم و حیا و هر چه ارزش پاک انسانیت را ! به تو می نویسم که آخرت احتمالیت را هم فروختی و هیچ به دست نیاوردی! نه دنیا به کامت بود و نه آخرت به کامت خواهد بود . و اینجا باز به عدالت خدا شک کردی. و به خدا شک کردی !
نمی خواهم بگویم قوی باش! نمی خواهم بگویم همه چیز حل می شود! نمی خواهم دروغ بگویم غریبه! می خواهم بگویم جسور باش! جسور باش ای سنگ دل! عاشق باش! حتی اگر در تخیلت هم نمی گنجد با او بودن! عیب ندارد، عاشق آن پسر خیالی سوار بر اسب سپید باش! اما عاشق باش! عیب ندارد، عاشق آن دخترک ِ چشم و ابرو مشکی مهربانی باش که نگاه افسونگرش را در نگاهت دوخت و آدرسی پرسید! همان خواستنی وسوسه انگیزی که با نگاهِ دلسوزش قدم هایت را دنبال می کرد! عاشق باش! سخت نباش! مرد باش اما سخت نباش!زن باش اما ساده نباش!صاف باش اما ساده نباش! گاهی گریه کن! گاهی بخند! می دانی غریبه، مرد هم گاهی گریه می کند. زن هم گاهی می خندد! مردانگی به گریه نکردن نیست! زن بودن به نخندیدن نیست! شعر بخوان! شعر بگو...! که اگر روزی بلند شدی...، اگر عاشق شدی...، اگر کسی عاشقت شد...، چیزی برایش داشته باشی!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۶/۳۱
msa

نظرات  (۱)

دوستشان دارم؛

فقط خدایشان داند احوال شکسته دلهایشان که چه غوغاییست...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی